قسمت سوم: تفاوت
خیس عرق برگشت و روی صندلی نشست. مجله ای از روی میز برداشتشروع کرد به باد زدن خودش. نمی فهمیدم چرا همه ی حرکاتش برای من عجیب است!
بی صبرانه منتظر بودم ادامه ی حرفهایش را بشنوم.ولی انگار تمنا نمی خواست ادامه دهد.بی قرار شده بودم.
بی هوا بلند شد و دستم را گرفت .چند لحظه بعد روبروی هم نشسته بودیم . یک دنیا تفاوت بین ما بود. حس می کردم یک پارچه حرارت و شور و هیجان است. حتی ناراحتی اش هم مثل من نبود.مثل هیچکس نبود!
از کیفش یک پاکت سیگار بیرون آورد و به سمتم گرفت:
-نمی دونم می کشی یا نه.من از شیش ماه پیش شروع کردم.البته فقط وقتی خیلی ناراحتم می کشم.
یک نخ سیگار برداشتم :
- می کشم ولی مثل تو.فقط مواقعی که خیلی ناراحتم
-پس الان چرا میخوای بکشی؟مگه خیلی ناراحتی؟
-آره
-چرا؟
نمی دانستم چه بگویم! نمی توانستم بگویم برای او ناراحتم.
خودش متوجه حال من شد .حرفش را ادامه داد:
-چقدر تو با من فرق داری شیدا. و چقدر شبیهمی. چقدر آروم و کم تحرکی. برعکس من. من یه زبونم واسه درددل. تو یه گوشی واسه شنفتن. دوس داری بشنوی؟ اولین کسی هستی که میخوام برات همه چی رو بگم. همه چی رو!
نظرات شما عزیزان: